در این قسمت سعی داریم به برخی از شبهات وارده بر حدیث غدیر پاسخ بگوییم:
شبهه اول:
چون اهل سنت نتوانسته اند در سند حدیث غدیر تشکیک کنند در کلمه مولا اشکال کرده اند که در جمله من کنت مولاه موجود است. کلمه مولا دارای معانی مختلف از جمله سرپرست و صاحب اختیار،دوست،همسایه،عبد و... می باشد. لذا گفته اند: منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که هر کس من دوست اویم علی(علیه السلام) نیز دوست اوست.
پاسخ:
ردّیه اول: در آیه تبلیغ حکم شدیدی برای عدم رساندن این مطلب قرار داده شده که خداوند می فرماید: اگر نرسانی وظیفه رسالت خود را انجام نداده ای و دوستی چندان مساله مهمی نیست که اینچنین تهدیدی برای آن قرار داده شود و شایسته این مقام تنها مساله خلافت است و در ادامه آیه می آید که خدا تو را از (آزار) مردم حفظ می کند. مگر دوستی خطر ایجاد می کند؟ این مساله خلافت است که خیلی ها به آن طمع داشتند و بخاطر آن ممکن بود به پیامبر(صلی الله علیه و آله) آسیب برسانند. در ضمن طبق احادیث پیامبر(صلی الله علیه و اله) مردم قبل ازغدیر خم به دوستی پیامبر(صلی الله علیه و اله) با امیرالمومنین(علیه السلام) آگاه بودند، بنابراین غدیر خم موردی نداشت. و در آیه اکمال که در مورد روز غدیر نازل شده می فرماید: دین شما را برایتان کامل کردم
و مردم امروز نا امید شدند. آیا با دوستی امیر المومنین(علیه السلام) مردم از از بین بردن دین مایوس شدند یا این مساله امامت و خلافت بود که امتداد نبوت است؟
ردّیه دوم: پیغمبر(صلی الله علیه و اله) قبل از گفتن من کنت مولاه فرمودند: من اولی بکم من انفسکم؟ یعنی چه کسی نسبت به شما از خود شما سزاوارتر است و امر او را بر امر خودتان مقدم می کنید؟ مردم گفتند: خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و آله). بعد فرمودند: من کنت مولاه، یعنی هر کس من نسبت به او از خودش سزاوارترم زین پس، علی (علیه السلام) نسبت به او از خودش سزاوارتر است و صاحب اختیار اوست. آیه 6 سوره احزاب بر این مطلب دلالت می کند: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.
ردّیه سوم: روز غدیر گرمای شدیدی داشت بطوری که مردم ردای خود را زیر پا و بالای سر خود نگاه می داشتند و روا نیست بگوییم مردم در این گرمای شدید حدود سه روز برای بیعت معطل شدند برای مساله نه چندان بزرگی مانند دوستی.
ردّیه چهارم: افراد حاضر در روز غدیر از این کلمه خلافت الهی را فهمیده اند و مانند عمر ابن خطاب تبریک گفتند یا مانند حسّان ابن ثابت شعر در مدح مولا گفتند که در شعر گفت: حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امام و هادی برای ماست.
ردّیه پنجم: تبادر ازحاقّ لفظ:
لفظ ولیّ و مولا اگر چه در لغت دارای معانی متعددی است ولی هنگامی که بدون قرینه بیاید، عرب از آن معنای صاحب اختیار، اولی به تصرف و سرپست می فهمد که همان معنای امامت است و تبادر علامت حقیقت است. البته ادله دیگری هم ماند،ولی همین ها کفایت می کند.
شبهه دوم:
ابن تیمیه می گوید:مردم در صحت حدیث من کنت مولاه نزاع دارند و در صحاح نیامده است! و از عده ای از علما از جمله بخاری و ابراهیم حربی نقل شده که آن را تضعیف کرده اند. (منهاج السنه ج7 ص319)
پاسخ:
ردّیه اول: ترمذی در صحیح خود آن را نقل کرده و تصریح به صحتش نموده است.
ردّیه دوم: بر فرض امثال بخاری که خصومت او با اهل بیت(علیهم السلام) روشن است، این حدیث را تضعیف نماید. اما آیا می تواند در برابر بالای 550 نفری که این حدیث را در طول 14 قرن نقل کرده اند و عده ای از آنان حتی کتاب در باب اسناد غدیر نوشته اند و بسیاری از آنان به صحت حدیث گواهی داده اند، مقاومت کند؟(در اثبات خصومت بخاری با اهل بیت(علیهم السلام) همین بس که وی در صحیحش(دار ابن کثیر) از امیرالمومنین(علیه السلام) که طبق آیه تطهیر، با استفاده از نقل خود اهل سنت معصوم است و معدن علم است، تنها 46 روایت نقل کرده و از شهاب الدین زهری که بنا بر مبنای خود اهل سنت نمی شود از او روایت نقل کرد 1250 روایت نقل کرده است!(این که نمی شود بر مبنای اهل سنت از او حدیث نقل کرد را آقای حسین مظلومی در کتاب ازدواج ام کلثوم با عمر ثابت کرده است.))
ردّیه سوم: کار ابن تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیثی که در مدح اهل بیت(علیهم السلام) خصوصا امیرالمومنین(علیه السلام) آمده به جایی رسیده که حتی البانی که از اتباع او در مسائل اعتقادی است،این عمل او را ناخرسند دانسته و تصریح می کند که او در تضعیف احادیث بدون بررسی سند آن سرعت داشته است. در حقیقت ابن تیمیه در صدد تضعیف بدون دلیل احادیث خلافت و فضایل اهل بیت(علیهم السلام) بر آمده است.
شبهه سوم:
برخی می گویند: ما این حدیث را از حیث سند تمام می دانیم. اما در این حدیث اشاره نشده که حضرت بلافاصله بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) امام و خلیفه است. بنابراین به جهت جمع با سایر ادله او را خلیفه چهارم می دانیم.
پاسخ:
ردّیه اول: هیچ دلیلی بر خلافت خلفای قبل از امیرالمومنین (علیه السلام) نیست تا بخواهیم بین ادله جمع کنیم.
ردّیه دوم: از کلمه بعدی در احادیث صحیح السند ولایت می توان فهمید که ایشان خلیفه بلافصل هستند. پیامبر(صلی الله علیه و اله) درباره امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرمودند: هو ولی کل مومن بعدی: او صاحب اختیار هر مومنی بعد از من است.(مسند احمد،ج4،ص438) که این بعدیت ظهور در اتصال دارد.
ردّیه سوم: در برخی از روایات حدیث غدیر که ابن کثیر هم از براء ابن عازب نقل کرده آمده:من کنت مولاه فانّ علیّا بعدی مولاه.
ردّیه چهارم: ظهور خود حدیث غدیر خصوصا قرائن حالیه و مقالیه تثبیت کننده معنای خلافت بلافصل ایشان است.
ردّیه پنجم: مفاد حدیث غدیر این است که ایشان سرپرست همه مسلمین حتی این سه خلیفه است و این فقط با خلافت بلافصل ایشان سازگاری دارد.
شبهه چهارم:
دهلوی می گوید:چه ضرورتی دارد ما لفظ ((مولی)) در حدیث را حمل بر اولی به تصرف و سرپرستی بگیریم ،در حالی که در قرآن در غیر این معنا آمده است؟ خداوند در سوره آل عمران آیه 68 می فرماید:((انّ اولی الناس بابراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبی و الّذین ءامنو)) و پر واضح است که اتباع حضرت ابراهیم(علیه السلام) اولی به تصرف نسبت به او نبوده اند.
پاسخ:
ردّیه اول: اگر در این آیه در این معنا آمده در برخی آیات دیگر به معنای سرپرستی و اولی به تصرف آمده مانند:((مأواکم النّار هی مولاکم)) حدید-15 :جایگاهتان آتش است که سرپرست شماست!
ردّیه دوم: حمل کلمه مولی در حدیث غدیر به اولی به تصرف به جهت قراینی است که در حدیث وجود دارد .از جمله: جمله قبل از من کنت مولاه یعنی الست اولی بکم من انفسکم؟ آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟
ردّیه سوم: در این آیه قرینه ای وجود دارد که مانع از حمل آیه بر اولویت است و آن این است که هیچ کس بر پیامبر خدا ابراهیم(علی نبینا و آله و علیه السلام) مقدم نمی شود. به خلاف حدیث غدیر که در این حدیث مانعی مانند: نعوذ باالله، اولویت امیرالمومنین(علیه السلام) بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وجود ندارد. بلکه می فهماند که خلافت از آن کیست.
شبهه پنجم:
دهلوی همچنین می گوید: قرینه ای در ذیل حدیث وجود دارد که دلالت دارد مراد پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کلمه مولی ((محبت)) است که آن این دعا است:
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: بارالها! دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.
پاسخ:
ردّیه اول: جمله من کنت مولاه به دلیل صدر حدیث، حمل بر معنای سرپرستی شد. بنابراین معنای دعا اینگونه می شود: بار خدایا!هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز کرد اورا دشمن دار!
ردّیه دوم: این معنا هرگز با اهتمام شدید پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ذکر حدیث سازگاری ندارد. زیرا چگونه قابل توجیه است که بگوییم: پیامبر(صلی الله علیه و آله) مردم را در آن صحرای سوزان برای اعلان مطلبی جزئی و آن اینکه امیرالمومنین علی(علیه السلام) دوستدار آن هاست نگاه دارد؟
ردّیه سوم: در برخی روایات جمله وال من والاه همراه با جمله احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه(دوست بدار هر که اورا دوست دارد...) آمده که نشانگر این است که اللهم وال من والاه معنای محبت نمی دهد. زیرا در غیر این صورت تکرار لازم می آید. مانند روایت ابن کثیر(البدایه و النهایه ج 7 ص 347): من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه.....
متقی هندی نیز این روایت را با احبّ من احبّه نقل کرده و از هیثمی نقل می کند که گفته: رجال سند این حدیث همگی از افراد ثقه هستند.(کنز العمّال ج 13 ص 158)
ردّیه چهارم: برخی از بزرگان اهل سنت مانند محبّ الدین طبری شافعی این توجیه را بعید شمرده اند.(الرّیاض النّضره ج13 ص158)
ردّیه پنجم: جمله اللهم وال من والاه دعایی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از فارغ شدن از خطبه فرموده است و لذا نمی تواند قرینه بر حمل کلمه مولی به معنای محبت باشد. بلکه بهترین قرینه جمله قبل از آن یعنی الست اولی بکم من انفسکم می باشد تا لفظ مولی حمل بر امامت و سرپرستی شود.
ردّیه ششم: در برخی روایات کلمه بعدی آمده است. مانند روایت ابن کثیر که از براء ابن عازب نقل کرده: من کنت مولاه فانّ علیا بعدی مولاه... . اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کلمه مولی اراده محبت کرده بود وجهی برای ذکر کلمه بعدی وجود نداشت. زیرا معنا ندارد پیامبر(صلی الله علیه و آله) بگوید: علی(علیه السلام) بعد از من محبّ و دوستدار شماست نه قبل از من.
شبهه ششم:
دهلوی می گوید: ابو نعیم اصفهانی از حسن مثنی نقل کرده که او در مورد حدیث من کنت مولاه گفته است: اگر مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از این حدیث خلافت بود، باید آن را به طور واضح بیان می کرد، زیرا او فصیح ترین مردم بود...
پاسخ:
ردّیه اول: کلام حسن مثنی بر فرض ثبوت، حجّیت و اعتباری ندارد. زیرا او نه معصوم است و نه از صحابه به شمار می آید تا فهم او نزد اهل سنت معتبر باشد و ضمنا صحابه از این حدیث، خلافت را فهمیده اند.
ردّیه دوم: این حدیث سندی ندارد.
ردّیه سوم: چگونه پیامبر(صلی الله علیه و آله) خلافت حضرت را به طور فصیح بیان نکرده، در حالی که خلافت امام علی ابن ابیطالب(علیه الصّلواه و السّلام) با قراین حالیه و مقالیه به طور واضح از حدیث غدیر استفاده می شود. و علمای بلاغت گفته اند: کنایه ابلغ از تصریح است. و نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روایات دیگر هم، مساله امامت و خلافت ایشان را به روشنی بیان فرموده اند.
شبهه هفتم:
برخی می گویند: چرا پیامبر(صلّی الله علیه و آله) موضوع ولایت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) را در مکه، که تمام مسلمانان جمع بودند ابلاغ نفرمود و تا غدیر خم صبر نمود در حالی که برخی از حاجیان متفرق شده بودند؟
پاسخ:
در بحث احادیث دوازده خلیفه، آن گونه که از احادیث معتبر اهل سنت استفاده می شود آمده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) قصد داشتند در سرزمین عرفات و بنا بر نقلی در سرزمین منا، در آن اجتماع عظیم به موضوع خلافت و ولایت ائمه خصوصا امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره کنند. خطبه ای که مصادر حدیثی فریقین به آن اشاره نموده اند:
روایت جابر ابن سمره:
جابر ابن سمره گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای ما در عرفات(و بنا بر نقلی در منا) خطبه ای خواند و فرمود:(( لن یزال هذا الامر عزیزا ظاهرا حتی یملک اثنی عشر کلّهم)) - همیشه این امر(خلافت) نفوذ ناپذیر و غالب است تا این که دوازده نفر حاکم شوند - جابر گوید:((ثم لغظ القوم و تکلّمو فلم افهم قوله بعد کلهم. فقلت لابی: یا ابتاه! ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش)) – مردم در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم حضرت بعد از کلمه کلّهم(همه آنها) چه فرمود. پس از پدرم پرسیدم: چه فرمود؟ (پدرم) گفت: همه آنان از قریشند. (مسند احمد ج5 ص 99)
از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون عده ای از مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در راس آنان امیرالمومنین علی(علیه السلام) خلافت را به عهده بگیرد، وقتی سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اینجا رسید و فهمیدند حضرت قصد دارد اوصیای بعد از خودش را معرفی کند، در صدد آمدند با سر و صدا و داد و فریاد و نشستن و برخاستن و در کل به هر طریق ممکن جلسه را به هم بزنند، و در این امر نیز به نظر خودشان موفق شدند. بعد از آن موقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مسئله را به طور آشکارا به مردم ابلاغ کند.
از طرفی هم ترس آن داشت که با اصرار و تاکید بر این مساله، اختلاف ایجاد شود و دشمنان خارجی سوء استفاده کنند تا این که آیه تبلیغ نازل شد که اگر این امر مهم را ابلاغ نکنی اصل رسالتت را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند.
بنابراین پیامبر(صلّی الله علیه و آله) مردم را در بیابان سوزان غدیر خم نگه داشت و برای اینکه مخالفین بار دیگر کلام نورانی ایشان را قطع نکنند دستور داد تا هودج هایی را بیاورند. پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) حضرت علی(علیه السلام) را با خود با بالای هودج ها برد و دستش را بلند کرد تا اگر نگذاشتند سخن پیامبر(صلی الله علیه و اله) به مردم برسد، عمل ایشان و بلند کردن دست امیرالمومنین(علیه السلام) گویای مطلب باشد.
برچسب ها : غدیر ، شبهه غدیر، حدیث غدیر، حجة الوداع ، مولی ، ,